میثاق نامه |
رقیه جان! آن زمان که در صحرای نینوا بر بلندی منتظر بازگشت پدر غریبت
حسین، عموی رشیدت عباس و برادر دلیرت علی اکبر بودی من نبودم؛ اما
اکنون که قصه های شبانه مادرم با غربت تو آمیخته می شود و اشک
های پدرم آرامبخش جان اوست، من نیز ندیده دلباخته بانویی شده ام که
می گویند با دستانی کوچک گره های بزرگ باز می کند.
من با تو بیعت کرده و میثاق میبندم که تا قیام منتقم آل الله در راه حق و
برپایی ظهورش و همچنین رساندن پیام عاشورا بعد از 1400 سال همچون
عمه ات زینب (س) از جان و دل مایه گذاشته تا در قیامت مورد شفاعت
یاس 3 ساله حسین قرار گیرم.
فرم در حال بارگذاری ...